خدای من
ارسال شده توسط زهرا در 90/8/30:: 2:51 عصر
من دانم هر از گاهی دلتنگ می شود
همان دل بزرگی که جای من در آن است
آنقدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم !
دلتنگی هایت را ازخودت بپرس
و نگران هیچ چیز نباش !
هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است !
اما من نمیخواهم تو همان باشی !
تو باید در هر زمان بهترین باشی .
نگران شکستن دلت نباش !
میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند. و جنسش عوض نمی شود…..و میدانی که من شکست ناپذیر هستم .
.
.
.
.
و تو مرا داری …
برای همیشه !
چون هر وقت گریه می کنی دستانم چشمان مهربانت را می نوازد .
چون هرگاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای .
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزانت را بشنوم
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام .
درست است مرا فرموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبرده ام !
دلم نمی خواهد غمت را ببینم .
می خواهم شاد باشی
این را من می خواهم .
تو هم می توانی این را بخواهی… خشنودی مرا
من گفتم: وجعلنا نومکم سباتا” ( ما خواب را مایه آرامش شما قرار داده ایم .)
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود .
نگران نباش! دستانم قلبت را می فشارد
شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی
اما نه ، من هم دل به دلت بیدارم !
فقط کافیست خوب گوش بسپاری
و بشنوی ندایی تو را می خواند به زیستن
..
.