زمزمه ی آب

ارسال شده توسط زهرا در 88/5/28:: 3:51 عصر

همه می پرسند /چیست در زمزمه مبهم آب /چیست در همهمه دلکش برگ /چیست در بازی آن ابر سپید /روی این آبی آرام بلند /که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال /چیست در خلوت خاموش کبوترها /چیست در کوشش بی حاصل موج /چیست در خنده جام /که تو چندین ساعت /مات و مبهوت/به آن می نگری /نه به ابر /نه به آب /نه به برگ /نه به این آبی آرام بلند/نه به این خلوت خاموش کبوترها /نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام /من به این جمله نمی اندیشم /من مناجات درختان را هنگام سحر /رقص عطر گل یخ را با باد /نفس پاک شقایق را در سینه کوه /صحبت چلچله ها را با صبح /بغض پاینده هستی را در گندم زار /گردش رنگ و طراوت را در گونه گل 
همه را می شنوم /می بینم /من به این جمله نمی اندیشم /به تو می اندیشم /ای سراپا همه خوبی /تک و تنها به تو می اندیشم /همه وقت /همه جا /من به هر حال که باشم به تو می اندیشم /تو بدان این را تنها تو بدان /تو بیا /تو بمان با من تنها تو بمان/جای مهتاب، به تاریکی شبها، تو بتاب /من فدای تو به جای همه گلها، تو بخند/اینک این من که به پای تو درافتاده ام باز /ریسمانی کن از آن موی دراز /تو بگیر/تو ببند /تو بخواه /پاسخ چلچله ها را تو بگو/قصه ابر، هوا را تو بخوان /تو بمان با من تنها، تو بمان /در دل ساغر هستی تو بجوش /من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است /آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

فریدون مشیری 





بازدید امروز: 14 ، بازدید دیروز: 0 ، کل بازدیدها: 30953
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس