چشمه
ارسال شده توسط زهرا در 88/6/8:: 7:15 عصرچشمه ای که برای خنک کردن پلکهایم به کنارش خواهم رفت می شناسم
بیشه مقدس راهش را می شناسم
برگ ها طراوت این فضای باز وبی درخت
شامگاهان خواهم رفت آنگاه که همه خاموشی خواهند گزید
وآنگاه که پیشاپیش نوازش نسیم
بیش از عشق ورزی به خواب فراخواهدمان خواند.
چشمه ی سردی که شب به تمامی در آن فروخواهد ریخت .
آب سردی که بامدادان لرزان ازسپیدی
نمایان خواهد شد چشمه ی پاکی
مگر نه آنکه باز خواهم یافت
چون بر دمد پگاه
آن دم که برای شستن پلک های سوزانم خواهم آمد
طعمی را که داشت آنگاه
که هنوز با شگفتی در آن می دیدم
روشنی ها وچیزهارا...؟
بر گرفته از کتاب مائده های زمینی
کلمات کلیدی :
نظر